مهم است. میخواهم بنویسمش، کلمه نمیشود ولی. گیریم کلمه هم میشد، دردی را دوا نمیکرد. مهم است. کلمه میشود. مینویسمش. بعد که تمام شد، میبینم آنقدری هم مهم نبوده؛ منتشر نمیشود.
میترسم بنویسم.
کلا میترسم بنویسم.
شوقش رفته؟ حسش رفته؟ دارم فاصله میگیرم؟ نمیدانم.
با شوقی زائد الوصف از اول شدن بدون داشتن گودر و سایر ابزار های خبر دهنده باید بگم که این حس همیشه هست. یعنی مهمترین علتی که بارها به این منجر شده که هوای وبلاگ نویسی رو از سر بیرون کنم و یا وبلاگ های داشته م رو دیری نپاییده حذف فیزیکی کنم این بوده که همیشه فکر می کردم که دیگه حرفی برای گفتن باقی نمونده و یا اگر هم مونده همه خودشون می دونن اینا رو.
ReplyDeleteاز این رو اکثر پست های این روزهای وبلاگ نوسا بیشتر یک درون بینی و گزارشی از احساسات و دگرگونی های درونی است تا موضوع محور و هدف مدار.
ولی خب، حتی اگه درون بینی هم میکنی، تو این کارو به خوبی انجام می دی، به بهترین شکل. بنابراین بمون و بگو.شاید گم کرده های بسیاری رو بهشون از این طریق بازشناسوندی
بازم نظر دارم ولی طولانی میشه میذارم برا بعد...
فکر کنم باید دوباره بذاری دستت گرم شه. اینکه هی پشت گوش بندازی و دست دست کنی شوق نوشتن رو که از بین میبره، هیچ، دیگه از بیان خیلی حس هات هم شاید مثل قبل راحت نباشی. نمیدونم. ولی فکر کنم اینجوری هم بشه.
ReplyDeleteکلمه که بشه حرفها، دردی که باید رو شاید درمان کرد. از کجا میدونی؟ بنویس. بنویس. بخوان. و قضاوت نکن. منظورم اینه که خیلی قیچی نگیر دستت. بذار خودش باشه. بیاد و بره. رها.
میدونم ! الانم که اینجا اومدی نوشتی سنگینی حس اینکه مدتی اینجا رو ول کردی باعث شده این پست رو بذاری ... بهرحال باید بگم نگرانش نباش باید خودش بیاد . مثل ساز میمونه که ممکنه دو سه ماه یه گوشه خاک بخوره و به نظر بلا استفاده بیاد اما یه شب یهو چنان به دادت میرسه که جبران همه روزای قبل رو میکنه ... مطمئنن یه روز از همین روزا باز همین نوشتن کلی تخلیه روحیت میکنه
ReplyDelete:)
یه نوع مرضه!!
ReplyDeleteهر چند وقت یه بار میره سراغ یکی!!
خودش خود به خود خوب میشه
زودِ زود
پیدا؛
ReplyDeleteنمیدونم.. نمیدونم
چند وقته کلا دارم فکر میکنم این نوشتن ها داره به من کمک میکنه اصلا؟ اصلا چه چیز مفیدی داره برام؟ چه اتفاق مثبتی باعث میشه برام بیفته؟یا تغییر مثبتی؟
و جوابی ندارم
موندم خودمم
.
خیال سبز؛
هوم
میخوام تست کنم
شوقی واقعا ندارم
ولی میخوام همینطوری بنویسم ببینم چی میشه
.
آزاد؛
آره.. شاید، شاید
.
سینا؛
اره به گمونم واگیر داره
حالا چند تا از ازین نوشته هایی رو که منتشر نکردم رو میذارم همینجوری
تا بینم بعدش چی میشه