Pages

Monday, April 25, 2011

my little one

کاکتوسم را گذاشتم پشت پنجره‌ی بالکن. پرده را اندازه‌ی یک گلدان کوچک زدم کنار که بدون آفتاب نماند. نصف استکان آب هم ریختم برایش که تشنه نشود. چراغ‌ها را خاموش کردم. در را که می‌خواستم قفل کنم نگاهش کردم، توی تاریکی نشسته بود پشت پنجره و دورش پر از خالیِ اتاق بود. برایش حرف زدم. گفتم غصه نخورد، آفتاب‌ها را بشمرد، به چهار که برسد ما باز با همیم.
دلم هنوز گرفته. شاید چون گلدانش خیلی کوچک بود وسط حجم اتاق، شاید چون دلم نمی‌خواهد هیچ کس من را وسط یک اتاق تاریک تنها بگذارد، یا شاید چون می‌ترسم تا وقتی برگردم یک چیزی‌اش شده باشد.
می‌خواهم برایش یک گلدان ببرم که خوشحال شود؛ یک گلدان سفالی کوچک که خودم رنگش ‌کنم. طرح رویش را هم انتخاب کردم امشب؛ یک عالمه رنگ‌ دارد...

gray grade

به آرامش رسیدن من فقط وقتی‌ست که نا امید می‌شوم. نه از آن آرامش های تو خالی و لابد آبی رنگ که لحظه‌ای هستند و لحظه‌ی بعد رفته‌اند؛ از آن آرامش‌های خاکستری و ساکت و طولانی که آدم هیچ چیز حس نمی‌کند.

هیچ جای زندگی‌ام به اندازه‌ی اینجا حس نکرده‌ام که ته تهش آدم‌ها عوض نمی‌شوند، فقط ترسوتر می‌شوند.{حذف شد}

Wednesday, April 20, 2011

soil and six feet under

{حذف شد}
..گوشی را که قطع می‌کند، دلم سنگین است. دوست داشتن آد‌م‌ها سنگین است. همه چیزهای خوب این دنیا سنگین‌اند. کاش یک روز بیدار شویم و ببینیم دنیا عوض شده.

Friday, April 15, 2011

some moments

نصف شبی بیدار شده‌ام،در بالکن را باز کرده‌ام، برای خودم تنهایی نشسته‌ام با گلدان کاکتوسم و دارم فکر می‌کنم چرا تابلوی آفتاب گردانی که مامان خواسته بود را کامل نکردم. 
اینجا خیلی ساکت است.

Saturday, April 2, 2011

.

Abandon ship before it's too late.

pause it then,that's enough

این ریحان ها را دوباره بکارم توی باغچه
انگورها را آویزان کنم به شاخه
گل‌های توی گلدان را بگذارم روی ساقه هایشان
این پرنده را آزاد کنم
و خنده ی تو را به لب‌هایت را برگردانم،
بعد کلید پاوز زندگی را می‌زنم
زندگی الاکلنگی‌ای داریم. یک طرفش که بالا باشد، طرف دیگرش پایین است. نشد یک بار احساس کنیم همه چیز دارد خوب پیش می‌رود...

My life

دست‌هایم را زده‌ام زیر چانه‌ام، منتظرم ازین کلاه خرگوش بیرون بیاید.