Pages

Monday, April 25, 2011

my little one

کاکتوسم را گذاشتم پشت پنجره‌ی بالکن. پرده را اندازه‌ی یک گلدان کوچک زدم کنار که بدون آفتاب نماند. نصف استکان آب هم ریختم برایش که تشنه نشود. چراغ‌ها را خاموش کردم. در را که می‌خواستم قفل کنم نگاهش کردم، توی تاریکی نشسته بود پشت پنجره و دورش پر از خالیِ اتاق بود. برایش حرف زدم. گفتم غصه نخورد، آفتاب‌ها را بشمرد، به چهار که برسد ما باز با همیم.
دلم هنوز گرفته. شاید چون گلدانش خیلی کوچک بود وسط حجم اتاق، شاید چون دلم نمی‌خواهد هیچ کس من را وسط یک اتاق تاریک تنها بگذارد، یا شاید چون می‌ترسم تا وقتی برگردم یک چیزی‌اش شده باشد.
می‌خواهم برایش یک گلدان ببرم که خوشحال شود؛ یک گلدان سفالی کوچک که خودم رنگش ‌کنم. طرح رویش را هم انتخاب کردم امشب؛ یک عالمه رنگ‌ دارد...

4 comments:

  1. بد عادت کردی بهشا!

    کاکتوس هم نشدیم!!!!:دی

    ReplyDelete
  2. با یک واژه ی خوب صدا کنApril 25, 2011 at 8:58 PM

    سلام
    اینجا کامنت خصوصی نداره ؟
    می خوام یه کامنت خصوصی بذارم

    ReplyDelete
  3. خوش به حال کاکتوسی که پیش تو باشه. که این همه به فکرش باشی. که مراقبشی. که حواست بهش هست.
    راستی چه خوبه اینجوری نگاه کنیمشون :)
    تازه قراره شلوارش (گلدونش) هم عوض شه و رنگی رنگی هم بشه.
    ازش عکس نمیذاری ببینیمش؟ :)

    ReplyDelete
  4. با یک واژه ی خوب..
    ببخشید بابت تاخیر
    نه متاسفانه
    پای یکی از پستای قدیمی بذارین خب. من از تو میل چک میکنم

    ReplyDelete