گاهی حسها را باید کلمه کنی ، که بار را بیاندازی روی دوش کلمات و آزاد شوی از زیرش. اما یک چیزهایی هستند، یک حسهایی، که اسم ندارند. مهم نیست چقدر بگردی، پیدا نمیشوند وقتی مفهومشان هنوز کلمه نشده. کلمه که نمیشوند، میمانند توی گلو. و حتی بدتر، میمانند توی دل. کهنه میشوند کم کم. در تمام لحظاتی که فکر میکنی فراموش شدهاند، نشستهاند به کمینت. میگردند بین ثانیهها و یک جایی گیرت میاندازند بالاخره. اینطور میشود که یک دفعه داخل تاکسی گریهات میگیرد، موقع چای خوردن گریهات میگیرد، وسط خندیدن گریهات میگیرد، وسط نقاشی گریهات میگیرد، توی کتابفروشی گریهات میگیرد، وسط خیابان گریهات میگیرد، همینطوری الکی نشستهای و گریهات میگیرد و نمیتوانی بگویی دردت چیست.
پ.ن: این زندگی هم بدچیزیست. در کل میگویم. مصیبتها پاک میشوند، ولی با یک مصیبت بزرگتر. قدر خوشیهای کوتاه را باید بیشتر ازینها دانست. قدر آدمهای زیبا، قدر روزهای زیبا،...
این دسته خیلی زشته
ReplyDeleteموندم عکس به این قشنگی، یه دست بهتر نبود توش بذارن
امروز اکران دوبله انیمیشن
ReplyDeleteDescpicable Me
برای اعضای انجمن بود ... کار بچه ها فوق العاده بود ... اون وسط نمیدونم چرا من هی اگنس رو میدیدم گریم میگرفت ... به قول تو نمیدونم چه حسی و کجام گیر کرده که اینجوری میزنه بیرون یهو
راستی اینم لینکه گزارش تصویری اکران امروزه ...
http://www.irdub.com/index.php?option=com_k2&view=item&id=245:despicable-me-ecran&lang=fa
توصیه میکنم با دوبله ما یه بار این انیمیشن رو ببین
سلام آبجی دنيا
ReplyDeleteچون زبان یکی از ابزارهای بيانه
بعضی مواقع کارایی داره و بعضی موقعها نداره
برای همهمون شادی آرزو میکنم
گاهی هم در حین خوندن یه پست آدم گریه ش میگیره...
ReplyDeleteگاهی هر جایی آدم گریه ش میگیره. بغض میاد میپیچه به گلوت و میشه یه کلاف سردرگم. بعد هر چی قورت میدی نمیره پایین انگار. تا اینکه اشکات ولو میشن روی صورتت...
ReplyDelete---
دست عکست انگار بادکنکیه!
دردناکه که بلد نبودم و نیستم حس ها را کلمه کنم که هر روز موقع خندیدن ها ی سیخونکی که می نشانند
ReplyDeleteروی لبهایم میزنم زیر گریه
و اینکه حتی خودمم هم نمی دانم چه مرگم است؟
م میگه من فابلیت برقراری ارتباط با کلمات را تو خودم کشتم