Pages

Friday, September 3, 2010

S’il fallait le faire


می دانید نوشته زیرِ عنوان بلاگ را از کجا برداشته ام؟ از یکی از لیریک های پاتریشیا کاس. صدایش را اصلا دوست ندارم. همه ی زیبایی ها و ظرافت های زبان فرانسه را یک جورهایی نابود می کند با این صدا.
این آهنگ را هم بار اولی که شنیدم دوست نداشتم، همین حالا هم ندارم. منتها از یک سال پیش اقلا هفته ای چند بار رفته روی ریپیت. قضیه اش مشابه سس خردل است. من خردل هم دوست ندارم، به نظرم مزه ی سَم می دهد (سم که نخورده ام تا حالا ولی از بویش شبیه سازی کرده ام). اما همیشه اصرار دارم یک قوطی کوچکش را درسته روی هات داگ خالی کنم، حتی وقتی ده جور سس دیگر دم دستم باشد.
 به هر جهت این آهنگ پاتریشیا کاس و سس خردل تبدیل به معماهای غیر قابل حل زندگی من شده اند. پای یک مدل خودآزاری نهفته هم ممکن است در کار باشد با در نظر گرفتن اینکه من کلا توانایی زیادی برای تحمل آهنگ های با کلام ندارم  و آنهایی را هم که دوست دارم نمی توانم یک سال به صورت مداوم گوش کنم!
پ.ن: لیریکش فوق العاده است. با شکوه ترین اگر  نباشد، یکی از باشکوه ترین هاست. ترجمه ی انگلیسیش را همینجا کامنت می گذارم.

25 comments:

  1. And If It Had To Be Done

    If it had to be done, I would stop the earth
    I would turn off the light so that you stay asleep
    If it had to be done to please you, raising opposite winds
    In a desert without life, I would find the sea

    And if it had to be done, I would stop the rain
    It will turn around the rest of our lives
    If it had to be done to please you, listening to you every night
    When you speak of love, I would speak of it too

    So you still look into the depth of my eyes
    So you still see in there the biggest of the big fires
    And so your hand clings to my skin where it wants to
    If you fly away one day, I would follow if I could

    And if it had to be done, I would repel the winter
    With hard blows of springtime and long clear mornings
    If it had to be done to please you, I would stop the time
    So all your words of yesterday stay with me now

    So I still look into the blue of your eyes
    So your two hands still get lost in my hair
    I will make everything bigger and if it’s too much or too little
    I would be wrong all the time, if that’s what you want

    I do want to give everything, if only you believe in it
    My heart does want to bleed, if only you see it
    Until being nothing more but the shadow of your nights
    Until being nothing more but a shadow that follows you

    ReplyDelete
  2. خودت که قب.ل نیستی
    پس من اول
    هتریک کردم تو اول شئن!!:دی

    ReplyDelete
  3. خاب آهنگ رو که نشنیدیم!!چون لینکش طی یک اشتباه احتمالا لپی،لینک همون ویکی پدیا بود!!

    در اینکه کلا آزار داری شکی نیست!!:دی
    ولی مگه آزار داری که خودتو اینقد اذیت میکنی!؟!؟:دی

    بعد که زیر نویس فارسی این لیریک کو!؟!؟:دی

    ReplyDelete
  4. If it had to be done to please you, I would stop the time
    So all your words of yesterday stay with me now


    Until being nothing more but the shadow of your nights
    Until being nothing more but a shadow that follows you

    لیریکش خیلی قشنگ بود
    به خصوص اینجاهایی رو که کپی کردم خیلی دوست داشتم
    اما آهنگو نتونستم بشنوم یعنی لینک رو اشتباه داده بودی

    **
    اینجور خودآزاری رو که می گی منم به نوعی دارم
    نمی دونم چرا اما در بعضی موارد یه جور لذتی هم داره
    یعنی به مرور وقتی هی تکرار می شن یه چیزای خوبی توش پیدا می شه که دیگه فقط لذت اونا رو می تونی درک کنی
    من در مورد خیلی چیزا اینجوری ام

    ReplyDelete
  5. یادمه بدت میومد صفحه‌ی پیج انقدر عریض باشه
    گفتم یادآوری کنم که توی تنظیمات می‌شه کم و زیادش کرد

    الآن گفتی از خردل و اون آهنگه بدت میاد یاد اون افتادم!



    درکل به‌نظرم بهتره آدم از حس‌های دوست‌نداشتنی فاصله بگیره. این قضیه‌ی استفاده از چیزی که دست‌اش نداریم -که اتفاقن منم خیلی موارد یادمه برام پیش اومده باشه- فکر کنم اثرات وحشتناکی داره روی آرامش. انگار یه تیکه از ذهن ما هی دلش می‌خواد یادآوری کنه "ببین! من از خیلی چیزا هم بدم میاد" و دندونا رو فشار بده روی هم.

    اسن حس رو دوستندارن. خیلی هم تلاش کردم ازش فاصله بگیرم
    خیلی هم موفق بودم
    گگرچه هنوز مطمئن نیستم کامل اجرا شده باشه

    چون الآن تو که گفتی قشنگ لمس اش کردم
    اگه کامل موفق بودم باید نمی‌کردم

    ReplyDelete
  6. سینا؛
    مرسی، لینک رو درست کردم
    نه آخه یک جور خوبی اذیت میشم!یک جور کیف داری!:دی
    دیکشنری رو بردار بیا اینجا با هم زیرنویس دارش کنیم!:دی
    .

    حیاط خلوت؛
    آره. منم گیرم سر همین لذتست. یعنی از چیزی که دوستش ندارم دارم لذت میبرم. شاید به قول تو یک چیزی توش کشف میشه به مرور زمان. شاید حتی "عادت" هم این وسط نقش داشته باشه
    واقعا نمیتونم دلیل اصلیشو پیدا کنم
    .
    یک بارگی؛
    اینکه من خودم کلی غلط تایپی دارم تو چت دلیل نمیشه که با متنایی با این همه غلط تایپی مشکل نداشته باشم!:دی
    نه، صفحه رو خودم عریض کردم. تا آخرین لیمیتش
    فک کنم اشتباه کردی، من صفحه های تنگ رو دوست ندارم

    راستش اصلا دلیل اصلی حل نشدن این معما همینه که اصلا آزار دهنده نیستن. یعنی در عینی که اصلا دوسشون ندارم ولی ازشون لذت میبرم
    نمیدونم، شاید ناخودآگاه یه چیز خوبی توشون میبینیم که جذبمون میکنه

    ReplyDelete
  7. یه جیز خوبی توشون می‌بینی"د" که جذبت"ون" می‌کنه؟
    بچه‌ی تو شکم‌ات رو که حساب نکن آخه! :دی

    آره منم همون لذته رو می‌گم
    شبیه خنده‌ی این دراکولاهاست
    اشاره هم کردم مختصر که آدم رو مجبور می‌کنن دندوناش رو به هم فشار بده! از اون مدل لذته

    همین رو می‌گم که فکر کنم خوب نیست
    البته هیچ دلیل منطقی و عقلانی ای برای خوب نبودنش وجود نداره ولی یه حسی به‌ام می‌گه خوب نیست!‏

    ReplyDelete
  8. من با این خردل کلی خاطره دارم. کارتون بابا لنگ دراز رو که میداد من هوس خردل می کردم. این جودی لامصب همچین این خردل رو میزد رو ساندویچش و می خورد که من همش فکر می کردم چه ساندویچ خوشمزه ای دستشه. تو کارتونا هم که خوب بلدن غذا رو خوشمزه نشون بدن همچین ساندویچه رو گاز می زد که من این ور دلم ضعف می رفت. یه بار پیله کردم که من خردل می خوام. مامان هم بدجنسی نکرد یه شیشه کامل برام خرید. منم که تو رویا سیر می کردم یه هات داگ برا خودم درست کردم قشنگ عین تو کارتونه یه لایه روی هات داگه کشیدم و اولین گازی که زدم دقیقا همینی که خودت گفتی؛ احساس کردم مرگ موش خوردم!
    اما نمی دونم چه جوریه که این ذهنیت هنوز هم برام وجود داره که ساندویچ با خردل یه مزه دیگه ای داره. همش تقصیر این کارتوناست ! می بینی تو رو خدا

    ReplyDelete
  9. دیلماج؛
    این اولین کانتکتِ غیر ِ گودری ماست!:دی
    اصلا این کارتونا زندگی ما رو خراب کردن باور کن. من
    از بچگی تا حالا به فکر موهای ممول اَم!و اینکه چجوری میشه موی آدم اون شکلی خوب بشه
    =))))

    ReplyDelete
  10. سلام
    قشنگ بود
    با اجازه دو تا استنزای اول رو ترجمه کردم. اگه وقت کردم بقیه رو هم ترجمه میکنم و میفرستم.


    اگر تقدیر چنین است، زمین را از حرکت باز خواهم داشت
    چراغ را خواهم کشت تا مبادا از خواب بیدار شوی
    اگر تقدیر چنین است، بادهای مخالف را
    در صحرای برهوت به پا خواهم کرد و دریا را خواهم یافت

    و اگر تقدیر چنین است، باران را از باریدن باز خواهم داشت
    زندگیمان را از این رو به آن رو خواهم کرد
    اگر تقدیر چنین است که محض رضایت تو هر شب به حرف‌هایت گوش دهم
    از عشق که می‌گویی من هم از عشق سخن خواهم گفت

    ReplyDelete
  11. احسان
    خیلیییییی مرسی بابت ترجمه و اصلا خودِ حس مشارکت

    حالا اگه اجازه بدین من یکم باهاتون مخافت کنم!:دی

    if it had to be done
    یه جور اقتدار توش هست. اینکه اگر لازم بشه، شاعر همه کاری حاضره انجام بده حتی اگر اون کار متوقف کردن زمین باشه و یا پیدا کردن یک دریا وسط بیابون.
    اگه بخوایم به عنوان معادلش "اگر تقدیر چنین است" رو به کار ببریم، کل این اقتدار و قدرت ِ خواستنی که تو لیریک هست و حرف اصلیه شعره، به طور کامل از بین می‏ره


    بعد اینکه توی خط دوم وقتی می‌گه
    I would turn off the light so that you stay asleep
    منظورش از لایت، چراغ نیست. منظورش روشناییه. یعنی هر جور روشنایی ای تو دنیا رو خاموش می‌کنه. فرض کنید خورشید رو مثلا
    در کل حرف از ممکن کردن ناممکن هاست. اینکه اگر لازم باشه، برای عشقش هر کار غیر ممکنی رو انجام می‌ده

    خط سوم از خط دوم جداست. یعنی خط دوم همونجا تموم می‌شه

    حالا من ترجمه ی شما رو از استانزای اول بدون اجازه یکم اصلاح می‌کنم

    اگر لازم باشد، زمین را از حرکت باز خواهم داشت
    روشنایی را خاموش خواهم کرد که مبادا از خواب بیدار شوی

    اگر لازم باشد برای شادی تو بادهای مخالف را برانگیزم، این کار را خواهم کرد
    و در صحرای برهوت، دریا خواهم یافت


    مرسی واقعا، خیلی خیلی زیاد
    باز اگر وقت داشتین منتظر بقیش می‌مونم

    ReplyDelete
  12. خواهش میکنم.
    اون استنزای دوم رو باهات موافقم ولی اولی رو نه. راستش منم اول گفتم "اگر لازم باشد" ولی بعد عوضش کردم.اگه دوست داری بد نیست بگیم "اگر لازم بدانی" چون اینجوری طرف الزام هم توش میاد و نشون میده این مفلوک داره برای عشقش این کارا رو انجام میده :دی
    "اگر لازم باشد" رو دوست ندارم چون گنگه.

    ReplyDelete
  13. خانم دنیا خانم میخوای استنزای بعدی رو تو بگی؟
    منم هستم تا آخرش :دی

    ReplyDelete
  14. واااااااای دنیااااا
    فقط اومدم بگم که چقد خوشحالم از کشف اینجا
    >:D<

    ReplyDelete
  15. مجذور یک بی نهایت عجیب؛
    واااااااااای معصومه اینجاست که!!!!منم خوشحالم که منو کشف کردی!:ایکس:دی
    من چند بار اومدم پیجت ولی دیدم انگار تعطیل شده ، فک کردم بهش سر نمیزنی.
    اصلا کشف تو از من از همون کنج دیواری که واستاده بودم خشک بشم شروع شد!:دی
    :**

    ReplyDelete
  16. احسان؛

    خب نه. ببین این طرف نمی‌گه اگر تو بخوای من این کارا می‌کنم برات که. داره میگه اگر لازم باشه این کارا رو انجام بدم، انجام میدم که تو خوشحال و راضی باشی
    خاموش کردن روشنایی و متوقف کردن زمین، چیزی نیست که معشوق ازش خواسته باشه. کارایی که خودش می‌خواد انجام بده برای رضایت و خوشحالی طرف بدون اینکه اون اینا رو خواسته باشه
    اینه که "اگر لازم بدانی" باز به نظر من کل مفهوم شعر رو از بین می‌بره
    تو فارسی اگر اصطلاح "اگر که باید" رو داشتیم الان انقدر به مشکل نمی‌خوردیم:دی
    چون فعل اینجا
    had to be done
    التزام و "باید" رو می‌رسونه
    اینه که باز من با "اگر لازم باشد" خیلی موافق‌ترم

    آره حتما!الان استانزای بعدی رو می‌ذارم
    آماده باش!:دی

    ReplyDelete
  17. باشه. ولی به هر حال تقدیر هم به اندازه کافی التزام توش هست. حالا از این بگذریم چون هنوز یه عالمه ازش مونده.

    ReplyDelete
  18. So you still look into the depth of my eyes
    So you still see in there the biggest of the big fires
    And so your hand clings to my skin where it wants to
    If you fly away one day, I would follow if I could

    که تو همچنان به عمق چشمان من نگاه کنی
    که همچنان بتوانی بزرگترین آتش ها را درونشان ببینی
    که دستانت بچسبد به پوست من آنجا که می خواهد
    اگر روزی ناپدید شوی، به دنبالت می آیم اگر بتوانم

    این خط آخر یه جوری شد تو فارسی

    حالا ازین که بگذریم، یکم ترجمه ی انگلیسیش می‌لنگه انگار

    Que tu regardes encore dans le fond de mes yeux
    Que tu y vois encore le plus grand des grands feux
    به جای
    So you still look into the depth of my eyes
    So you still see in there the biggest of the big fires
    این باشه
    so that once more you gaze into the depth of my eyes
    that you see there once more the greatest of great fires
    خیلی هماهنگ تر میشه و با معنی تر

    که یعنی این شکلی می‌شه ترجمش
    :

    که تو یک بار دیگر به عمق چشمان من خیره شوی
    که یک بار دیگر بزرگترین آتش ها را درونشان ببینی

    ReplyDelete
  19. خیلی خوبه.
    نظرت درباره "بچسبد به هر جای پوست من که میخواهد" چیه؟
    از لحاظ چینش لغات میگم.
    اون آخری هم اگه از "پر کشیدن" یه جورایی توش استفاده کنی قشنگتر میشه. اگه خواستی به سلیقه خودت میتونی از این ترکیب هم استفاده کنی. در کل خوب شد. من یکم کار دارم ولی تا شب استنزای بعدی رو ترجمه میکنم.

    ReplyDelete
  20. سلام خواستم عرض ادبی کنم وبرم
    هنوز نمی دونم اینجا چه خبره
    به هر حال خوشحال شدم
    همین جوری الکی

    ReplyDelete
  21. اگر لازم باشد، زمستان را
    با بادهای تند و صبح‌های بی‌ابر و بلند بهاری از صحنه به در خواهم کرد
    اگر لازم باشد برای شاد کردنت زمان را متوقف خواهم کرد
    تا حرف‌های دیروزت امروز نیز نزد من بمانند

    پس به آبی چشمانت چشم خواهم دوخت
    پس دستانت باز در خرمن موهایم گم خواهند شد
    کم یا زیاد، همه چیز را به حد اعلی خواهم رساند (دوسش ندارم. خیلی عربی شد.)
    اگر تو این‌گونه میخواهی، باشد، همیشه حق با توست

    ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ (فعلا مخم خوب کار نمی‌کنه واسه این یکی)
    این قلب من خون‌چکان است. کاش می‌دیدی.
    تا روزی که سایه‌ی شب‌هایت باشم و بس
    تا روزی که سایه‌ای به دنبال تو باشم و بس
    اگر لازم باشد....
    ****

    تجربه جالبی بود. چون من معمولا داستان ادبی ترجمه میکنم و خیلی کم پیش میاد برم سراغ شعر :دی

    ReplyDelete
  22. نشخوارهای فکری؛
    مرسی
    همینجوری
    :دی

    احسان؛
    مرسی آقا، خیلی
    چسبید این ترجمه!:دی
    شب میام نظرمو میگم راجع به این دو تا آخری

    ReplyDelete
  23. خب
    استنازای اولی که خیلی خوبه به نظرم
    اما دومی

    so
    رو اگه "که" ترجمه کنین خیلی بهتر میشه
    :
    که باز هم به آبی چشمانت چشم بدوزم
    که دستانت باز هم در خرمن موهایم گم شوند


    بعد استانزای بعدی رو هم خط اولشو جا انداختین
    حالا من با حساب این خط دوباره مینویسمش


    من همه چیزم را می بخشم، اگر فقط باورش داشته باشی
    قلب من پاره خواهد شد، اگر فقط ببینی اش
    تا روزی که تنها سایه‌ی شب‌های تو باشم و بس
    تا روزی که تنها سایه‌ای به دنبال تو باشم و بس
    اگر لازم باشد....

    ReplyDelete
  24. اگر فقط ببینی اش زیاد جالب نیست. من همون کاش رو ترجیح میدم. اون جمله که خودم ننوشتم هم باز خوب در نیومده. احتمالا ترجمه انگلیسیش خوب نیست.
    در کل بد هم نشدا. راستی اون پیشنهادایی که برای اون استنزای قبلی (همونی که نرجمه کردی) داده بودم رو هم بشون فکر کن.

    ReplyDelete
  25. احسان
    آره کاملا باهات موافقم در مورد اون"بچسبد به هرجای پوست من..." ولی هرچی فک کردم هیچ معادل فارسی ای براش پیدا نکردم که متن اصلی رو هم حفظ کنه


    پر کشیدن، نه فک کنم خوب نیست
    چون طرف داره میگه اگه ناپدید بشی و بری. یعنی همینجوری بذاری بری. این چیزیه که تو ذهن من میاره
    حالا بازم بهش فک میکنم


    خیلیییییییییی خیلیییییی مرسی
    عالی بود مشارکتت
    ;)

    ReplyDelete