Pages

Friday, September 3, 2010

It used to be beautiful


آن وقت ها وکیل آباد1 اینطوری نبود که. مردم آخر هفته ها با فلاسک های چای از همه جای شهر می آمدند بین درختهای توت زیرانداز پهن می کردند. یک وقت هایی آنقدر سرو صدای بازی بچه ها و خنده ی آدم ها زیاد می شد که مجبور می شدیم پنجره ها را ببندیم.
از وقتی این آهن پاره ها را گذاشتند وسط  و دو طرف را حصار کشیدند دیگر هیچ خبری نشد اما. سهم ما دود ماشین هایی شد که فقط از اینجا رد می شدند، می رفتند ترقبه2 یا هر جای دیگری که این آهن پاره ها نباشند.  کسی دیگر این طرف ها توقف نمی کند، زیرانداز پهن نمی کند و چای نمی خورد. پنجره ها را که باز می کنیم فقط ردیف طولانی ماشین ها را می بینیم که معلوم نیست این همه بی صبری را  خرج چه چیزی می کنند. آخرش این است که چشم در چشم آدم هایی می شویم که وسط ترافیک سرهایشان را بالا گرفته اند و خانه ها را تماشا می کنند.
چقدر زندگی هایمان دارد زشت می شود.


1.نام بلواریست در شمال غرب مشهد.

2. یکی از مناطق ییلاقی مشهد.

5 comments:

  1. آن وقت ها مردم حال و حوصله ای داشتند که الان ندارند

    اینقد پنجره ها رو بستید روی مردم که دیگه ناراحت شدند و جای خودشونو به ماشینا دادن


    آن وقت ها یعنی همون 70 سال پیش دیگه!؟!؟!؟:دی
    البته اون پارکی(خونه)که من دیدم هیچ صدایی به ساختمونش نمیرسه!!:دی

    توضیحات:
    1.نام بلواریست در منطقه اعیان نشین مشهد
    2.یکی از مناطق ییلاقی خوش آب و هوا که پاتوق دائمی دنیا ایناست:دی

    ReplyDelete
  2. نمی دونم چی بگم برای این پست
    خیلی کم پیش اومده که زیلو و فلاسک بزنیم زیر بغلو بریم زیر درخت چای بخوریم و بخندیم
    شاید برای همینه هیچ وقت لذتشو نمی تونم درک کنم حتی وقتی تلاش کردیم مثل هر خانواده ای اینطوری باشیم

    اما فکر می کنم اشکال کار جز اینا یه چیز دیگه س
    مردم دیگه اونقد شاد نیستن و دل و دماغ ندارن
    کلاً

    ReplyDelete
  3. مردم درگیر مشکلاتشون شدن... شاید اگه اون همه آهن اونجا ریخته نمیشد، مردم یه جای نزدیک داشتن واسه ی چند ساعتی استراحت و توی جمع خونواده بودن. منتها تنها چیزی که مهم نیست طبیعته! و در کنارش آرامشی که میتونه برای مردم داشته باشه...

    ReplyDelete
  4. وکیل آباد من یعنی یه بلوار پر از درختای توت ، یه جایی که خیلی وسیع بود هم شاید بخاطر این که من کوچیک بودم و خیلی بزرگ میدیدمش و هم بخاطر اینکه الان تکنولوژی داره خفش میکنه ... بذار یه کم اندر حکایات بلوار ملک آباد هم بگم ... بذار ازون درختای سربه فلک کشیدش بگم که الان دیگه هیچ اثری ازشون نیست ... اون درختا اینقدر توی اکو سیستم منطقه تاثیر داشت که وقتی با ماشین ، یعنی پیکان بابام، از ملک آباد رد میشدی کاملن کاهش چند درجه ای دما رو احساس میکردی ...
    یکی از عشقای دوران بچگیم این بود که وقتایی که بابام با سرعت از ملک آباد رد میشد ، پنجره رو بدم پایین و باد خنک صورتمو قلقک بده چون به محض رسیدن به فلکه پارک یهو هوای گرم مثل ضد حال به صورت آدم شلاق میزد... امروز نه اون درختا هستن نه اون پیکان و نه بابام ... خودمم حتی دیگه نیستم ... حالا من توی مشهدی که عمری توش بزرگ شدم غریبم ... توی تهرانی که ده سال دارم توش می پلکم غریبم .. ریشم اونجاست و تنم اینجاست .. اما همه جا غریبم

    ReplyDelete
  5. آزاد
    ویوا همه بچه های وکیل آباد!ا
    یعنی خدا می دونه چقدر این نوستالژیمون در مورد ملک آباد شبیهه
    منم همیشه به ملک آباد که می رسیدیم سرمو میاوردم بیرون. بسکه خنک بود. بسکه خورشید از بین درختا قشنگ بود
    نه ملک آباد نه وکیل آباد، دیگه هیچ صفایی ندارن. دیگه هیچ خاطره ای نمیشه باهاشون داشت.آدم غصش میگیره یه وقتایی بسکه این شهر داره زشت میشه

    ReplyDelete