Pages

Sunday, February 17, 2013

White Rabbit

 ته فنجان قهوه‌ام را نگاه میکند، می‌گوید واااای همه جایش کانگارو است!...عازمی به سلامتی؟ می‌خندم.
آخر آلیس در سرزمین عجایب؟ آلیس دوباره می‌خوابد و رویای دیگری شروع می‌شود.

Alice in...

از توی راهرو قدم می‌زنم. چراغهای سقف، یکی روشن، یکی خاموش، یکی روشن، یکی خاموش. پنجره باز است. اینجا که همه‌اش آسمان است رویای من بوده. اینجا که از پشت تپه صدای زنگوله می‌آید، اینجا که باد پنجره را می‌کوبد...صورتم یخ می‌کند. موهایم را خیلی وقت است انقدر کوتاه کردم که با هیچ بادی تکان نمی‌خورد. وسایلم را آرام جمع می‌کنم. انقدر که هیچ کس نیست، حتی نفس‌هایم اکو دارند. دم، بازدم، دم، باز دم. راستی آخر آلیس در سرزمین عجایب به کجا رسید؟ تشت را می‌گذارم زیر شیر آب داغ. خودم را توی آینه دستشویی نگاه می‌کنم؛ دنیا می‌خندد. دنیا هرچقدر بیشتر فکر می‌کند کمتر حرف می‌زند و بیشتر می‌خندد. در بالکن را باز می‌کنم. ششششششش، تشت آب را می‌ریزم توی بالکن. خاک ها‌ را می‌شوید. بوی خاک بلند می‌شود. آخر هر رویایی بیدار شدن است. ششششششش یک تشت آب دیگر. خداحافظ خرگوش سفید من. 



Saturday, November 24, 2012

Monday, November 14, 2011


اینجا زمین
من عاشق
و تا اطلاع ثانوی
آسمان آبی‌ست

همیشه اعتماد از روی انتخاب نیست، گاهی از روی اجبار است. و فرق است بین اعتماد از روی اجبار و اعتماد از روی اختیار. در اولی خطر غافلگیری حذف می‌شود، در دومی خطر خریت اضافه می‌شود.

Redemption

رستگاری از این بی‌وقت‌هایی می‌گذرد که یکی از آدم‌هایی که دوستش دارید- جایگاهش بماند- وقتی غم دارد یادتان می افتد.

say cheeeeeeeeese


دم در ساختمان که داشتیم خداحافظی می کردیم، گفت  "همان سلامی که کردید تمام روزم را ساخته، شکل سلام کردنتان انقدر جالب و با نشاط و عجیب است که از ذهنم نمی رود". خوشحال شدم؟ خیلی بیشتر از این حرفا. تو فکر کن توی این دنیای پر از آدم های غم پرست که جماعتی را به غم پرستی تشویق می کنند بتوانی به این سادگی آدم ها را خوشحال کنی. به خودم می بالم؟ کاملا. اعتماد به نفس اگر ده تا خط داشته باشد، من الان از خط یازدهمش رد شدم! یک نفر من را بگیرد تا مثل این بادکنک های هیدروژی نچسبیدم به ابرها